تاريخ : یک شنبه 7 مهر 1392برچسب:, | 18:17 | نویسنده : آرینا (ایسپک)

یکی از فانتزیام اینه که ساعت برنارد(همون که زمانو نگه میداره) داشته باشم و سر امتحانا زمانو نگه دارمو با خیال راحت از رو کتاب همه چیو بنویسم و بعد زودتر از همه برگمو تحویل بدم و تو افق محو شم!!!

 

 

 

این جدی یکی از فانتزیامه شما هم فانتزیای خودتونو بنویسین.ok?



تاريخ : یک شنبه 7 مهر 1392برچسب:, | 18:12 | نویسنده : آرینا (ایسپک)

خواهرم دوستشو آورده خونه.مامانم هیچی نگفت
 حالا همین دختره رو اگه من آورده بودم.... واویلا بود
همیشه بین بچه ها فرق میذارن بعد می گن نه همشون یه اندازه برامون عزیزن
.
.
.
ديشب اومدم خونه ميخواستم خودمو لوس کنم..
گفتم:مامان هوا خيلى سرده ، گلوم درد ميکنه فک کنم سرما خوردم
مامانم: هيچ مرگيت نيست ، کمتر قليون بکش خوب ميشى..!!
.
.
.
بقیش تو ادامه مطلبه بخونینش بعضیاش خیلی باحالن.خودم که تا نیم ساعت ریسه میرفتم!

رمزشم "غاز" هست.چیه؟؟؟؟ خوشم اومد رمز بذارم،مشکلیه؟

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.


ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 6 مهر 1392برچسب:, | 17:24 | نویسنده : آرینا (ایسپک)

یکی از فانتزیام اینه که...
 
 یکی از فانتزیام اینه که
یه سیمکارت بخرم واسه اولین بار اس ام اس بدم به برنامه ی ۹۰ بعدش برنده شم ! :|
هر چقدرم بهم زنگیدن جواب ندم و کسی متوجه نشه که من کی بودم . . .
بعدش آروم آروم برم تو افق محو شم
 
 
 
یکی از فانتزی هام اینه که بروسلی الان زنده بود میرفتم میزدم تو گوشش !
ببینم اخلاق ورزشکاری داره یا نه !
مطمئنم بعدش تو افق محوم میکرد :|
 
 
 



ادامه مطلب
  • ناژین توس
  • تازیانه